عشق
هر جلسه حضور غیاب میکرد تا بله اش را بشنود،
استاد عاشق شاگردش شده بود
هر جلسه حضور غیاب میکرد تا بله اش را بشنود،
استاد عاشق شاگردش شده بود
باران همیشه می بارد
اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند
نا مردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن!
نیمکت باهم بودنمان تنهاست
من دل نشستن ندارم
تو دلیل نشستن باش...
چقدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید
وبه جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه دادزل بزنی
وبه جای اینکه لبریز کینه و نفرت شی حس کنی که هنوزم دوستش داری
چقدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار
زیر آوار غرورش همه وجودت له شده
چقدر سخته تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی اما
وقتی دیدیش هیچ چیزی جز سلام نتونی بگی
چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه
اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه که هنوزم دوستش داری
چقدر سخته گل آرزوهاتو، تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی
واون وقت آروم زیر لب بگی گل من،باغچه ی نو مبارک...
سلامتی پسری که رفیقش گفت:اونا رو ببین!
گفت:من به عشقم قول دادم چشم چرونی نکنم
گفت: نه رفیق،ببین اون پسره کیه با عشقت...
خدایا!
کدامین پل از کجای دنیا شکسته که هیچ کس به خانه ی آرزوهایش نمیرسد؟
از من پرسید منو بیشتر دوست داری یا زندگیتو؟
گفتم:زندگیمو
قهر کردو رفت...
ولی هیچ وقت نفهمید همه زندگیم بود!