دلتنگی
چه فرق می کند !آنسوی دنیا باشم یا فقط چند کوچه آن طرفتر!
پای عشق که در میان باشد دلتنگی دمار آدم را درمی آورد
نفس های تو...
نویسنده ها سیگار میکشند،
شاعران هجران
نقاش ها تابلو
زندانی ها تنهایی
دزدها سرک
مریض ها درد
بچه ها قد
و
من برای کشیدن نفس های تو را انتخاب میکنم...
...
ترسم از آن است که آنقدر پیر شوم
که دندانی برای روی جگر گذاشتن نداشته باشم
دیوار مجازی
من عاشقانه هایم را روی همین
دیوار مجازی
مینویسم!
از لج خودم که نرسیدم
ونتوانستم
این هارا واقعی به تو بگویم
به روزها دل نبند
به روزها دل نبند،روزها وقتی به سال می رسند رنگ عوض میکنند،
با شب بمان گرچه تاریک است اما یکرنگ است
عشق
هر جلسه حضور غیاب میکرد تا بله اش را بشنود،
استاد عاشق شاگردش شده بود
باران
باران همیشه می بارد
اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند
نا مردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن!
دلیل
نیمکت باهم بودنمان تنهاست
من دل نشستن ندارم
تو دلیل نشستن باش...
چقدر سخته
چقدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید
وبه جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه دادزل بزنی
وبه جای اینکه لبریز کینه و نفرت شی حس کنی که هنوزم دوستش داری
چقدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار
زیر آوار غرورش همه وجودت له شده
چقدر سخته تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی اما
وقتی دیدیش هیچ چیزی جز سلام نتونی بگی
چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه
اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه که هنوزم دوستش داری
چقدر سخته گل آرزوهاتو، تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی
واون وقت آروم زیر لب بگی گل من،باغچه ی نو مبارک...
سلامتی
سلامتی پسری که رفیقش گفت:اونا رو ببین!
گفت:من به عشقم قول دادم چشم چرونی نکنم
گفت: نه رفیق،ببین اون پسره کیه با عشقت...
آرزو
خدایا!
کدامین پل از کجای دنیا شکسته که هیچ کس به خانه ی آرزوهایش نمیرسد؟
دوست داشتن
از من پرسید منو بیشتر دوست داری یا زندگیتو؟
گفتم:زندگیمو
قهر کردو رفت...
ولی هیچ وقت نفهمید همه زندگیم بود!
زندگی...
زندگی بافتن یک قالیست نه همان نقش ونگاری که خودت می خواهی
نقشه از قبل مشخص شده است
نقشه را خوب ببین
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند!
تاب تاب عباسی
تاب تاب عباسی
یادش بخیر اون بازی
هربار قسم میدادم
خدا منو نندازی
تاب تاب عباسی
خدا خستم از بازی
دنیات چقدر تابم داد
کاشکی منو بندازی
روزهایم
روزهایم عجیب دلگیرند
مثل آن جمعه ای که تب دارد
بادل من کمی مدارا کن...
به خدا قلب هم عصب دارد!
مرتضی پاشایی
من گریه کردم و تو خوندی*یکی هست ...تو قلبم*
من لج کردم وتو خوندی*آدم که قسم خوردشو دق نمی ده*
من بغض کردم وتو خوندی* بغضم گرفته وقتشه ببارم*
من تنها شدم و تو خوندی*نگران منی به تو قرصه دلم*
عشقم داشت از پیشم می رفت وتو خوندی*دیدی بی من داری میری دیدی قولاتو شکستی*
عشقم از پیشم رفت وتو خوندی*گریه کن تو می تونی...پیش اون نمی مونی*
می بینی؟؟؟
من با تو زندگی کردم...
وقتایی که حالم خوب بود بلند بلند تو گوشم خوندی* قلبم رو تکراره*
حالا تو رفتی ومن می گم:دل دنیا رو خون کردی که اینجوری تو رفتی...
روحت شاد و یادت گرامی...
میگ میگ
من سر راه تو دامی از مهر پهن کردمولی تو
.
.
به سرعت از کنار آن رد شدی و گفتی *میگ میگ*
سخته...
سخته بگی سخته و کسی نباشه بگه :
چرا؟ چته؟ چی سخته؟
سخته سختیاتو تنهایی به دوش بکشی
سکوت...
سکوت ؛ودیگر هیچ نمی گویم،این بزرگترین اعتراض دل من است به تو...تویی که می پنداشتم تکیه گاهم هستی...اما...میدانی
تو برای ویرانیم آمده بودی، ببین ویران شده ام،چون خرابه ای که از هر سوی آن در شبانگاهان صدای جغدهای شوم،
خبر تنهایی ومردن لحظه به لحظه ی مرا به گوش تو می رسانند!
نقطه بازی...
نشسته ایم ...خودمو قلبم...با هم نقطه بازی می کنیم...زبان نفهم قلبم نمی فهمد قواعد بازی را...
تمام خانه هارا با اسم تو پر می کند
گاهی لال می شود آدم ،حرف دارد ولی کلمه ندارد
درد بی درمون
عاشق را که برعکس کنی می شود:قشاع. دهخدارا می شناسی؟!
لغت نامه اش را که باز کردم نوشته بود:
قشاع:دردی که آدم را از درمان مأیوس میکند
بی قرار
بی قرارم امروز...
دلم آغوشت را می خواهد
تا در آن آرام و رام گوش کنم به صدای قلبت
و زندگی کنم در هوای نفس هایت
وعاشق تر شوم
و نفس هایم به شماره بیفتند
و بیقرارتر شوم...
دلم می خواهد باز تو باشی...
تو...
شاید نفسم
دلیل زنده بودنم باشه
بی شک تو تنها دلیل همین نفسی